February 11, 2006

زن-2

زن هميشه در مرداب تاريک تنهايي براي بيرون آمدنش تلاش مي کند. او چشم انتظار
چيز جديدي است که بتواند زودتر از سايرين آن را در اختيار بگيرد و ارزش خود را
بالاتر ببرد! و صد البته ارزش براي جذب مرداني در رده بالاتر! او همانند گلادياتوريست
که در انتظار سلاحي است که بدرون ميدان نبرد پرتاب شود و او زودتر از رقيب آن را از
زمين بر دارد و بتواند با کشتن ديگري هم خود زنده بماند و هم موجبات شادي شاه را فراهم
سازد! زن نقش جديدي ندارد. مردها در رسانه ها و نوولها و کتابها و افسانه ها زن را ساخته اند
و به وي نقش داده اند. زيبايي و خواستني بودن و تمام اين تعابير چيزهايست که مردان آن را
ساخته اند و براي آن ارزش گذاري کرده اند. براي زنان جنگواره اي ساخته اند براي

زيباتر شدن . همانند درختان جنگل که براي نمردن و استفاده از نور خورشيد بايد قد
بکشند وبرگهايشان بالاتر از ساير درختان باشد! در بي ارزشترين مثال اجتماعي مي توان
از يکسان نبودن ديد به لباسهاي زير زنانه در مقايسه با يک پيراهن زنانه ياد کرد. تفاوت
آن يکسان نيست چراکه آنها وابسته به ديدگاه و پس زمينه هاي ذهني از لذت هستند که مردان
آن را بنمايش گذاشته اند .مرد هيولايست که زن را بلعيده. زنان زيادي قصد فرار از اين کابوس
را دارند.ولي همانطور که گفتم آنها مثل مترسکهايي هستند که گريه کنان پا به زمين مي کوبند و
فرياد مي کشند که من با ديگران فرق دارم! زن براي فرار از اين تابلوي بي رحم بايد رفتاری
خارج از معمول فرا گيرد. او بايد موجودي باشد که ديگر زنان نيستند! چه بسيارند دختران
و زناني که خود را به گروه مردان پناهنده مي کنند تا شخصيت نحيفشان از ضربت شلاق

در امان باشد. آنها حتي گاهي ديگر زنان را نيز بخاطر رفتار زنانه مسخره مي کنند! در
اطراف خود اگر بنگريد مي بينيد چه بسيارند زناني که رفتار و گفتار و طرز فکر به
اصطلاح پسرانه دارند! حرکات و شوخي ها و سرگرميهاي عموماٌ پسرانه را بر
مي گزينند! آنها شايد براي گروهي از جوانان سبک سر که شاششان هنوز کف
نکرده موجودات چشمگيري باشند اما همواره براي نسل معرف مردان انان
همچون اسباب بازيهاي بامزه اي هستند که در اوقات فراغت سرگرم بودن
با آنها خارج از لطف نيست! چقدر دست يابي و تصاحب و شکستن و در
اختيار گرفتن اين زنان به اصطلاح ليدر و پيشرو براي مردان لذت بخش
است! براي مردان پايين کشيدن و تصاحب اين زنان به ظاهر دست نيافتني

صعود و فتحي ديگر بر قله مردانگي است. اين زنانند که حس مردانگي را به
مرد پيش کش مي کنند. اين زنان يا بايد براي فرار ار ارائه اين لذت به مردان در
خود بپوسند يا در انتها حاضر شوند اين لذت را به يک نفر تقديم کنند! عشق براي
مردان کوچک بازي تمريني و براي مردان بزرگ بخشي از زندگي جمعي آنان و خارج
از زندگي فردي آنان است! مردان به لذت عشق و مردانگي نياز دارند و براي هر دو همانند
قطاري از روي لاشه زن رد مي گردند. زن راهي براي فرار از اين باتلاق ندارد. او زن است
ولي زن هيچ نيست! موجوديست که بهتر است او را يک آدمک ناميد! او تماماٌ در اختيار مرد است
چون اگر نباشد ماهيتي ديگر ندارد . او هيچ نيست و همين تهي را هم از او بگيريد تا نابودش کنيد. زن
موجوديست که در آيينه تصويري را جستجو مي کند که مرد آن را برايش کشيده جذابيت و زيبايي
وي طرحيست که مرد با استانداردهاي خود آن را ترسيم کرده. وجودش در اختيار مردي است
که هويتش را گارانتي کرده. آيا مرد واقعاٌ نژاد برتر است؟ خارج از بحثهاي کليشه اي و
دليل هاي بي فايده و تسلسل آور و خواب آور ضلع بي رحم معما چه مي گويد؟
حال مي خواهم که شما تصوير براي خود جديدي بکشيد. .. از زن ... از زنانگي ... تصويري
که مثل زن امروز نباشد ... مثل مرد نباشد ... از زني بنويسيد که زوايايش توسط مردان تعريف
نشده باشد ... مختصر و مفيد ... از احساسات جديدش ... و نه احساساتي که يا تعريف مردان است
و يا مال مردان و زنان دوست دارند آنها را مال خود کنند تا ديگر زن نباشند! ... از زن جديدي که
نه در مقابل مرد است و نه موازي با وي ... مثل تصوير فعلي که نمي توانيد مرزي را مشخص
کنيد يا جهتي را بناميد . .. . آيا مي توانيد تصويري را ارائه دهيد که نه از زنانگي فعلي در آن
خبري باشد و نه از زواياي خشک مردانگي؟ دوست دارم بدانم آيا چيز جديدي رسم مي کنيد؟

No comments: