July 28, 2007

پیچیدگی

خيلي اوضاعم ريخته به هم

الان 3 4 روزه که قاط زدم حسابي

دقيقا ميبينم که فقط خودش رو ميخوام , اونم نميدونم چرا

مدام ميرم توي اين سايتها , هنوز دارم نگاه ميکنم

حتي يک بار هم تلاش نکردم که بخوام يک ايميل ساده بفرستم

اگر هم فرستادم اونايي بوده که مطمئن بودم جواب نميدن بهش

يا اينکه برم به يکي ديگه شماره بدم

اصلا برام قابل تحمل نيست , نميتونم اصلا

ميدونم با کس ديگه اي نيست

ميدونم که از اين فرصت بايد استفاده کنم تا به خودم برسم

الان هم فقط دارم با خودم ميجنگم , وقتش نيست که باهاش باشم

فقط با خودم درگيرم , سراغ هيچ کس ديگه اي نميخوام برم

يعني نميتونم برم , اون يک باري که رفتم هم مسخره بود

اينقدر استرس زده شدم که نگو .....

دقيقا براي خودم جهنم درست کردم و بس , فکرم آزاد نيست

کاشکي مثل داوود اينا بودم , اصلا مشکلي برام نبود اون موقع

اگر جدا شده بودم کامل الان اينطوري نميشد

الان احساس ميکنم که تمام وجودم از هم منفصل شده

اصلا نميتونم کاري انجام بدم , يکي نيست بگه آخه مرد حسابي اينم شد کار

احساس فعلي : فشار دو جانبه , مثل مردهايي که زنشون پيششون نيست

مشکل نرفتن سر کار و مهم بودن اين جنبه قضيه براي منه

بازدهي دوباره به شدت افت کرده , توانايي انجام کار دارم , ولي درگيريهاي ذهنيم زياده

 

No comments: