August 24, 2007

یوهو

جالب شده اوضع من

ديگه نميدونم چي ميخوام از زندگي

هر چي بيشتر ميرم جلو سرگشته تر ميشم

دوباره با نوشين دوست شدم .ولي اين بار احساسم خيلي

قر و قاط تر شده , نميدونم اصلا چرا باش دوست شدم

عوض شدم خيلي , ولي نميدونم الان چي شدم , مثل اين

فيلم تخيلي ها که يارو از تو شکمش هيولا در مياد منتظرم

يک چيز گنده يغوري ازم درآد خودم کف کنم

ترکيه هم باحال بود , دخترا , هيکلاشون , سيستمشون

الان ديگه نوشين برام اونقدر خوشگل نيست

هيچ کس برام خوشگل نيست

روزگاري ساختم براي خودم که خودم هم نميدونم چيه

No comments: