November 19, 2007

روزگار

اين چند وقت خيلي جالب بوده برام . با نوشين به هم زدنم , کار کردنم

همه چي . بعد از کلي فکر کردن به اين نتيجه رسيدم که زندگي يک بعدي داشتم

اين همه مدت , کار نکردن و توي خونه خوابيدن و خوردن از يک طرف

وابسته شدن به دختر و سکس و اين چيزا از اون يکي طرف باعث شده بود

احساس رضايت از خودم نداشته باشم. عدم احساس رضايت هم خودش شده

 يک دردسر گنده .  داشتم

با داوود حرف ميزدم ميگفت نبايد هيچ کسي رو توي زندگيت راه بدي

زندگي مثل آمريکائي ها , حول کار بنا شده باشه و تفريحت هم سر جاش باشه

اينکه بايد هميشه چند تا دوست دختر داشته باشي تا هيچ وقت سکس خونت پايين نياد

الان که دارم نگاه ميکنم , ميبينم دخترا فقط براي پول ميخوانت , البته اگر بخوان

باهات بمونن .اگر داشته باشي اونا نميرن , رفتنشون سخت ميشه . البته پول تنها نيست

اگر زندگي داشته باشي براي خودت همه ميمونن باهات وگرنه براي يک رابطه کوتاه مدت

مشکلي نيست که هر جوري ميخواي باشي.

عامل دومو اصل قضيه اينه که اگر زندگي داشته باشي براي خودت ديگه نيازي

 به دختر نداري . يعني اصولا نيازي حس نميکني که باهاشون بموني يا نه

ولي جذابيت داشتن ربطي به زندگي داشتن نداره , اين دو تا کاملا از هم مجزا هستن

هر دوتاشون رو داشته باشي ميتوني بگي دختر باز ماهري هستي

الان يک مقدار حس دل تنگي براش دارم , به هر حال در مجموع آدم خوبي بوده باهام

هر چند اون هم مثل همه دختراي ديگه انتظار داره من زندگي داشته باشم

هيچ دختري , حتي هيچ پسري با يک علاف که باباش بهش پول بده نميمونه

خودم هم فکر ميکنم ميبينم احمقانه است اگر با يک رفيق آويزون به درد نخور

بخوام بمونم. درسته که براي عشق و حال خوبه . ولي فقط براي همين

تازه کسي که مودش همش پايين باشه مطمئنا حس آدم رو خراب ميکنه

وقت براي دختر بازي و کار و همه چيز هست . ولي نبايد همه رو گذاشت کنار

تا فقط به يکي برسي . من هميشه اين کارو کردم . به يک کار رسيدم و بقيه

رو بيخيال . الان که تجبره همه رو دارم فکر کنم بتونم با برنامه ريزي همه رو

با هم هندل کنم .

دمم گرم.

No comments: